pati



میگن هرچیزی که اتفاق میفته، یه حکمتی داره که گاهی میفهمیمش گاهی هم نه من گاهی که خودم بی حوصله میشم یا زندگیم توهم پیچیده میشه، احساس میکنم ازهمه دورشدم، از دوستام، از خونوادم، از خودم. اما اینجور وقتا،گاهی پیش میاد که بیمار میشم مثه همین الان و اینجا خدا بهم میگه ببین که مهمی اصن گذاشتم بیماربشی، که ببینی چقدر دوستت دارن بابات، مامانت، داداشات، و منِ خدا میدونم یکم خود تحویل گیری محسوب میشه اما خب دارم حسش میکنم دوست داشتن خدارو
یه متن دلنشین از سید مصطفی بخونیم؛ اعوذبالله از دلتنگی پاییز. از سوز سرمای غریب‌کشِ شهرها. از اشکِ گرم چشم‌ها که رد می‌اندازد روی صورت سیلی خورده از سرما. خدایا، این غروب‌های پاییز خدشه‌ای به رحمانیتتان وارد نکند دورتان بگردم؟ اگر در این چندمیلیارد نفر اِنس و جن و مخلوقاتت، ما اصلا به حساب بیاییم. باز به نیت هزارمرتبه شکر که کمی از خودتان در خودمان گذاشته‌اید وگرنه چگونه میتوانستیم تاب بیاوریم این همه غم و غصه را؟ خدایا، شما که غریبه نیستید.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Bryan طراحی سایت حوزه علمیه المهدی(عج)مشگین شهر Benjamin سرزمین آی تی tooor دفتر خاطرات بنفش کوچ‌نشین نگین طبیعت